Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «عصر ایران»
2024-04-29@18:17:22 GMT

بغداد؛ پایتخت تمدن اسلامی

تاریخ انتشار: ۲ دی ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۶۸۰۱۹۶

   عصر ایران؛ احمد فرتاش - در سال 307 میلادی، امپراتوری روم به دلیل مشکلات متعدد داخلی و خارجی به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم شد و امپراتور بخش شرقی، کنستانتین (337-280 میلادی)، پایتخت خود را به بخش شرقیِ روم شرقی منتقل کرد.

   او در واقع پایتخت جدیدش را ساخت و آن را "کنستانتین‌ پل" نامیدند. "پل" به معنای شهر بود و "کنستانتین ‌پل" در واقع می‌شد شهر کنستانتین.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

کنستانتین پل نیز بعدها شد قسطنطین پل یا شهر قسطنطنیه.

   شهر قسطنطنیه زمانی به دست مسلمانان افتاد، شهر اسلام یا اسلامبول نام گرفت و از زمان روی کار آمدن آتاتورک، نامش به استانبول تغییر کرده است.

  باری، استانبول فعلی پایتخت کنستانتین امپراتور روم شرقی در اوایل قرن چهارم میلادی بود.

  به دلیل مجاورت پایتخت روم شرقی با سرزمین‌های منطقۀ خاورمیانۀ کنونی، دانش موجود در متون لاتین و یونانی به شرق رسید.

   حدود سیصد سال پس از مرگ کنستانتین، اسلام در حجاز سر برآورد و تدریجا کل خاورمیانه و شمال آفریقا و حتی اسپانیا و خاور دور را از آن خود کرد.

   در دو قرن اول، مکه و مدینه و بویژه بغداد کانون اسلام بودند. شهر بغداد در سال 140 هجری توسط عباسیان ساخته شد. بغداد تقریبا 150 سال پس از استانبول ساخته شد ولی تبادلات این دو شهر نقش مهمی در انتقال فلسفه و علوم یونانی به جهان اسلام داشت.

  در قرن نخست اسلام، تقریبا چیزی به نام تمدن اسلامی وجود نداشت. نوعی شهرنشینی رقیق در سرزمین‌های اختصاصا اسلامی وجود داشت که در بالاترین حد خود شامل شهرهایی مثل مکه و مدینه می‌شد.

  دمشق در شام و شهرهایی که متعلق به امپراتوری مسلمین شدند، اگرچه تدریجا رنگ و رویی اسلامی پیدا کردند، ولی هویتی تاریخی داشتند و ذاتا متعلق به تمدن اسلامی نبودند.

ت  مدن اسلامی در واقع با روی کار آمدن عباسیان و بویژه تاسیس شهر بغداد آغاز شد. 120 سال پیش از احداث بغداد، مسلمین شهر کوفه را هم در نزدیکی بصره تاسیس کرده بودند ولی کوفه در اصل نوعی پادگان یا شهرک نظامی بود و حوالی سال 20 هجری، یعنی در اواخر خلافت عمر بن خطاب احداث شده بود تا جهادگران مسلمان با خانواده‌هایشان در این شهر اقامت داشته باشند.

  برای جهادگران مسلمان دشوار بود که از مکه و مدینه راهی جنگ‌ و جهاد در شرق حجاز یعنی در ایران شوند. بنابراین کوفه ساخته شد.

  اما کوفه از زمان تاسیس تا زمانی که نقش محوری‌اش را – در اثر تاسیس بغداد – در امپراتوری اسلامی از دست داد، بیشتر "شهر شمشیر" بود تا "شهر دانش".

   برعکس، بغداد شرایط مناسب‌تری داشت برای اینکه شهر عالمان شود؛ چراکه فتوحات اسلامی تقریبا در پایان دوران بنی‌امیه (132 هجری) خاتمه یافت و عباسیان بیش از آنکه در پی توسعۀ ارضی قلمرو اسلامی باشند، در پی ایجاد تمدن اسلامی بودند.

  البته در آن دوران مفهوم "تمدن" وجود نداشت و عباسیان واقف نبودند که مشغول تمدن‌سازی‌اند ولی مجموعۀ اقدامات آن‌ها بویژه در دوران هارون‌الرشید و مأمون به گونه‌ای بود که رنگ و بوی تمدن‌سازی داشت.

  مرتضی مطهری در یکی از آثارش نوشته است که اگر ائمۀ اطهار نبودند، ما امروزه حاکمانی نظیر هارون‌الرشید را تقدیس می‌کردیم و آن‌ها را حاکم مطلوب اسلامی می‌دانستیم. این حرف در واقع اشاره‌ای است به خدمات تمدنی عباسیان، فارغ از زاویه یا خصومتی که آن‌ها با تشیع و شیعیان داشتند.

   مثلا، بعدها در دوران عباسیان دانشگاه نظامیه بغداد تاسیس شد و بزرگانی چون غزالی و سعدی نیز از این دانشگاه بیرون آمدند.

به هر حال تا پایان دوران امویان، علمای اسلام عمدتا قرآن را مطالعه می‌کردند و اطلاع چندانی از فلسفه و علوم و ادبیات یونانی و ایرانی نداشتند.

  از حوالی سال 150 هجری، "نهضت ترجمه" در جهان اسلام آغاز شد. نهضت ترجمه، اقتباس و انتقال آثار علمی و فرهنگی تمدن‌های ایران، یونان، مصر و هند به عالم اسلامی و ترجمۀ آن‌ها به زبان عربی در دورۀ عباسیان بود.

   هارون‌الرشید در دوران حکومت 23 ساله‌اش "بیت‌الحکمه" را در بغداد تأسیس کرد و و در آن تعداد زیادی از منابع علمی عمدتاً از زبان پارسی میانه یا پهلوی و در درجه بعد از هندی، سریانی و یونانی به عربی ترجمه شد.

   بیت‌الحکمه محل فعالیت علمی پیران متأله و جوانان جاه‌طلبی بود که حب دانش هم داشتند و با ترجمۀ علوم زمانه به زبان عربی، مشغول غنا بخشیدن به تمدن و تفکر اسلامی بودند.

  با به راه افتادن نهضت ترجمه، دانش یونانی به جهان اسلام راه یافت. پیش از ظهور اسلام، ایرانیان در دانشگاه جندی‌شاپور کم و بیش با فرهنگ و اندیشۀ یونانی آشنا بودند و کتب یونانی از طریق این دانشگاه به تمدن ایرانی نیز رسیده بود. در سایۀ کوشش ایرانیان علاقه‌مند به فرهنگ، که در دربار عباسیان نفوذ داشتند، ترجمۀ علوم از زبان‌های فارسی، سریانی و یونانی به عربی آغاز شد.

  آثار ارسطو، اقلیدس، جالینوس و سایر متفکران و دانشمندان یونان باستان، همگی به زبان عربی ترجمه شدند. نسخۀ اصلی بسیاری از این آثار بعدها در گذر زمان از بین رفتند و – به گفتۀ مورخان علم – اگر مسلمین آن‌ها را به زبان عربی ترجمه نکرده بودند، غربی‌ها دست کم نیمی از آنچه را که امروزه دربارۀ علم و فلسفۀ یونان باستان می‌دانند، در اختیار نداشتند.

  ویلیام باینم، مورخ علم، دربارۀ ترجمه‌های مسلمین از متون یونانی نوشته است: «این ترجمه‌ها علم و فلسفۀ اروپایی را پس از سال 1100 میلادی بنیان گذاشت.»

  در واقع رشد علم و تحول فلسفه در غرب، در غیاب "نهضت ترجمه" در دوران رونق تمدن اسلامی، ممکن نمی‌شد و حتی اگر چنین رشد و تحولی صورت می‌گرفت، احتمالا دانش غربی مسیر و سمت و سوی دیگری پیدا می‌کرد.

   منتقدین اسلام، هنگام نقد اسلام در آینۀ تاریخ، عمدتا جنگ و جهادهای دو قرن اول تاریخ اسلام را برجسته می‌کنند و زیر سؤال می‌برند. ولی واقعیت این است که کارنامۀ تاریخی اسلام، فراتر از دو قرن آغازین است و سده‌های شکوفایی تمدن اسلامی از طریق رشد علم و فلسفه در جهان اسلام نیز بخشی از کارنامۀ تاریخی اسلام است.

  علم اسلامی شامل شرق و غرب بود. درست مثل سرزمین‌هایی که مسلمانان تسخیر کرده بودند. ارسطو و جالینوس همان قدر که در اروپا تحسین می‌شدند، در سرزمین‌های اسلامی هم محترم بودند. افلاطون و ارسطو فلسفۀ اسلامی را لبریز کردند و بقراط و جالینوس طب اسلامی را.

  تمدن اسلامی همچنین پلی بود که جهان غرب را به هند و چین نیز وصل می‌کرد. اروپاییان با اعداد امروزی آشنا نبودند؛ اعدادی که ابداع هندی‌ها بودند و از طریق ترجمۀ آثار هندی به عربی (توسط مسلمین) و سپس آثار عربی به زبان‌ لاتین، نهایتا به اروپا رسیدند.

  تا پیش از آن، اروپایی‌ها محاسباتشان را با استفاده از اعداد رومی انجام می‌دادند. مثلا به جای 1 و 2 و 3 می‌نوشتند III, II, I . به همین دلیل ثبت محاسبات، بویژه در ارقام بالا، برایشان دشوار بود. مثلا به جای 12+4 می‌نوشتند IV+XII .

   وقتی اروپاییان کتب ریاضی مسلمین را ترجمه کردند، این اعداد را "عربی" نامیدند. کلمۀ Algebra در انگلیسی در واقع از واژۀ "الجبر" گرفته شده است که عنوان کتاب ریاضیدان بزرگ ایرانی محمد خوارزمی بود؛ کتابی که در قرن سوم هجری در بغداد نوشته شده بود. بغداد حقیقتا "پایتخت تمدن اسلامی" بود.

 

   دانشمندان اسلامی اکتشافات جالبی داشتند. هنگام بالا رفتن از کوه، از جایی به بعد، به علت رقیق شدن هوا، تنفس سخت می‌شود. برای هر کوهنورد آماتوری سؤال این است که در چه ارتفاعی دیگر نمی‌تواند نفس بکشد؟ این سؤال یعنی اینکه ارتفاع جوّ، یا همان کمربند تنفسیِ هوایی که کرۀ زمین را احاطه کرده، چقدر است؟

   ابن معاذ در قرن پنجم هجری، راهی برای کشف این موضوع پیدا کرد. او استدلال کرد که گرگ‌ومیش، یعنی وقتی که خورشید غروب کرده ولی آسمان هنوز روشن است، علتش این است که پرتوهای رو به زوالِ خورشید از بخار آبِ بالای جو بازتاب پیدا می‌کنند.

  او با مشاهدۀ سرعت ناپدید شدن خورشید از آسمان شامگاهی، به دست آورد که خورشید در هنگام گرگ‌ومیش در زاویۀ 19 درجه بالای افق قرار دارد. از آن‌جا ارتفاع جوّ را 78 کیلومتر حساب کرد. علم کنونی به ما می‌گوید ارتفاع جوّ 93 کیلومتر است. بنابراین ابن معاذ ارتفاع جوّ را تقریبا درست حساب کرده بود.

  چنین محاسبه‌ای، هزار سال پیش از این، تحسین‌برانگیز است. باید افزود که علاقۀ دانشمندان اسلامی به بازی‌ها و ترفندهای نور، برای مورخان علم در جهان غرب جالب بوده است.

   مثلا ابن هیثم، دانشمند سده‌های چهارم و پنجم هجری، فیزیکدان و ریاضیدان و منجمی بود که در مبحث نورشناسی جایگاه رفیعی را در تاریخ علم دارد و کتاب "المناظر" او در این زمینه، مورخان علم را به تحسین واداشته و حتی برخی او را "پدر نورشناسی مدرن" می‌دانند.

 

  دانشمندان دیگری هم در جهان اسلام بودند که دربارۀ بازتاب نور از آیینه و اثر عجیب عبور نور از آب تحقیقات مهمی انجام دادند.

  بیشتر فیلسوفان یونانی فکر می‌کردند که هنگام دیدن اجسام، نور از چشم خارج می‌شود و به جسمی که دیده می‌شود برخورد می‌کند و دوباره به عقب بازمی‌گردد. دانشمندان مسلمان عمدتا به دیدگاه امروزی باور داشتند که می‌گوید چشم، نوری را دریافت می‌کند که از اجسام به ما می‌رسد و سپس مغز آن را تفسیر می‌کند. و استدلال می‌کردند که اگر جز این باشد، پس چرا در تاریکی نمی‌توانیم ببینیم؟

   با این حال منجمان مسلمان در تاریکی هم می‌دیدند. آن‌ها شب‌ها به آسمان خیره می‌شدند و نتایج رصدهایشان، دقیق‌تر از نتایج رصدهای منجمان غربی آن دوران بود. ابوریحان بیرونی، یکی از منجمان سرآمد جهان اسلام بود که در سده‌های چهارم و پنجم هجری می‌زیست.

  مورخان علم به این نکته اشاره کرده‌اند که در بین منجمان تمدن اسلامی، خواجه نصیرالدین طوسی در ایران و ابن‌الشطیر در سوریه، با رصدهایشان نمودارها و جداول و محاسباتی فراهم آوردند که سیصد سال بعد، بسیار به کار کوپرنیک آمدند.

   کوپرنیک همان منجم مشهوری است که در سدۀ شانزدهم میلادی، با استدلال‌های ریاضی ثابت کرد خورشید در مرکز منظومۀ شمسی قرار دارد و زمین به دور خورشید می‌گردد.

  علم طبّ در تمدن اسلامی، بیش از هر علم دیگری بر تفکر و تمدن اروپایی تاثیر گذاشت. مسلمانان آثار بقراط و جالینوس و سایر طبیبان یونانی را با عشق و علاقه ترجمه کرده بودند و در کنار آن، دست کم دو طبیب برجسته هم در جهان اسلام سر بر آوردند که اروپایی‌ها از آن‌ها بسیار آموختند.

  زکریای رازی یکی از این دو نفر بود. او توصیف دقیقی از آبله ارائه داد؛ مرضی که غالبا مبتلایانش را می‌کشت و بر بدن کسانی که جان به در می‌بردند، آثار زخم به جای می‌گذاشت.

   رازی آبله را از سرخک، مرضی که هنوز هم کودکان و بعضی از بزرگسالان را مبتلا می‌کند، متفاوت دانست. سرخک نیز مانند آبله توام با جوش و تب است. امروزه بیماری آبله در اثر واکسیناسیونی که زیر نظر سازمان بهداشت جهانی در سراسر دنیا انجام شده، از بین رفته است.

طبیب دوم، ابن سینا بود که بزرگ‌ترین و مؤثرترین طبیب تاریخ تمدن اسلامی است. ابن سینا مانند بسیاری از دانشمندان برجستۀ اسلامی، به‌اصطلاح علامه یا همه‌چیزدان بود. او در طب و فلسفه و ریاضیات و فیزیک تخصص و تبحر داشت.

ابن سینا دیدگاه‌های ارسطو دربارۀ نور را توسعه داد و اشتباهات آثار جالینوس را تصحیح کرد. کتاب "قانون" ابن سینا اولین کتاب عربی بود که به لاتین ترجمه شد و نزدیک به چهارصد سال کتاب درسی دانشگاه‌های پزشکی اروپایی بود.

  کتاب قانون هنوز هم در بعضی از کشورهای اسلامی استفاده می‌شود که البته چنین کاری نشانۀ عقب‌ماندگی و تعصب است. تمدنی که از پویایی افتاده باشد، در پزشکی نیز به سراغ آثاری می‌رود که متعلق به بیش از هزار سال قبل‌اند و قدمت این آثار را دستمایۀ تقدیس آن‌ها می‌کند.

   دوران اوج تمدن اسلامی، دست کم سیصد سال عمر داشت و مهم‌ترین کارهای علمی و فلسفی در سراسر دنیای قدیم، در این دوره و در جهان اسلام صورت می‌گرفت. در مدتی که اروپا به خواب رفته بود، خاورمیانه و اسپانیای اسلامی بیدار بودند.

  البته محققانی مانند سید حسین نصر معتقدند تمدن اسلامی حتی پس از حملۀ مغولان، یعنی دست کم تا پایان عصر صفویه، رونق داشت و این تصوری اشتباه است که بگوییم حملۀ مغولان سرآغاز انحطاط تمدن اسلامی بود.

  اما هر چه بود، حدود سه تا چهار قرن از پنج قرن حکمرانی عباسیان، دوران شکوفایی و اوج تمدن اسلامی بود و قطعا بغداد کانون این تمدن بود.

  در کنار بغداد، دمشق و قاهره و قرطبه (در اسپانیا) مهم‌ترین شهرهای علم در جهان اسلام بودند. این شهرها ویژگی‌ مشترک مهمی داشتند: برخورداری از حکمرانانی فرهیخته که به پژوهش ارج می‌نهادند و حتی از لحاظ مالی از آن حمایت و با دانشمندان ادیان مختلف مدارا می‌کردند.

   در اثر این تساهل، یهودیان و مسیحیان نیز در کنار مسلمانان در جنبش علمی جهان اسلام در آن دوران شرکت داشتند. البته حکمرانان متعصبی هم بودند که اخذ علم از هر منبع و سرزمینی را خوش نداشتند.

  این قبیل حکمرانان حتی در پی "علوم اسلامی" نبودند؛ بلکه می‌گفتند هر چیزی که انسان برای دانستن لازم دارد در قرآن آمده است و مسلمین به کتابی به غیر از قرآن نیاز ندارند.

  اما جریان غالب در دوران خلافت عباسیان، به سود رشد علم در جهان اسلام بود. شکوفایی علمی تمدن اسلامی در بخش بلندی از دوران حکمرانی عباسیان، بالاترین گواه این مدعاست.

 

منبع: عصر ایران

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۶۸۰۱۹۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

شعر و ادب پارسی دومین زبان جهان اسلام است

به گزارش خبرگزاری مهر؛ نشست ادبی «عصا بیفکن» در استقبال جمعی از شاعران و اهالی اندیشه کشورهای ایران، افغانستان و هندوستان از غزل «عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز» اثر مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) شامگاه جمعه ۷ اردیبهشت با مدیریت علیرضا قزوه و اجرای سید مسعود علوی تبار در گروه بین المللی هندیران برگزار شد.

سید مسعود علوی تبار شاعر و کارشناس تاریخ و تمدن ملل اسلامی با بیان اینکه شعر و ادب پارسی به عنوان دومین زبان جهان اسلام و زبان کشورهای حوزه ایران فرهنگی به مثابه یک مؤلفه تأثیرگذار، نمایانگر بخش عظیمی از هویت ما ایرانیان و فرهنگ و تمدن ایرانی‌اسلامی ماست که در تمام جنبه‌های این فرهنگ و تمدن عظیم نقشی مؤثر و پررنگ دارد، گفت: همراهی و همنشینی شعر و ادب پارسی با جنبه‌های مختلف فرهنگ ایرانیان به گونه‌ای است که وقتی عملیات پیچیده و بی سابقه‌ای مانند عملیات نظامی «وعده صادق» بر ضد ائتلاف جهانی استکبار به رهبری آمریکا و رژیم کودک کش صهیونیستی در شرف وقوع است، فضای جلسات تصمیم‌گیری نظامی ایرانیان معطر به بیت «تو راست معجزه در کف ز ساحران مهراس / عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز» از نفس‌های مبارک فرمانده کل قوای جمهوری اسلامی ایران می‌شود.

وی ادامه داد: این آمیختگی و امتزاج نشان دهنده جایگاه ممتاز فرهنگ و تمدن ایران اسلامی در تمامی ابعاد هویتی خویش است. همانگونه که مولا علی بن ابی طالب (ع) با همان دستی که تیغه ذوالفقار را با قهر بر سر خصم می‌کوبید، با همان دست بر سر اطفال یتیم به نوازش و مهربانی دست می‌کشید.

در ادامه حجت السلام و المسلمین سید سلمان عابدی شاعر پارسی زبان و مترجم از علی پور هندوستان گفت: مردم جنوب هند بالاخص مردم علی پور حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظله العالی) را نه تنها بسیار دوست می‌دارند بلکه به ایشان به خاطر زندگی با روحیه، و تلاش خستگی ناپذیرشان برای عزت اسلام و مسلمین، و اعتلای فرهنگ انقلاب بسیار عشق می‌ورزند.

وی افزود: هیچ مجلس مذهبی مانند مجالس عزای امام حسین (ع) و هیچ خطبه‌ی نماز جمعه‌ای در علی پور نیست که در آن نام مبارک حضرت آیت الله خامنه‌ای (دامة برکاته) بردہ نشود.

در این برنامه که با بداهه نویسی مسعود ربانی از خوشنویسان کشورمان همراه بود شاعرانی مانند علیرضا قزوه، امیر عاملی، رضا اسماعیلی، سید عبدالله حسینی، کمیل کاشانی، احمد رفیعی وردنجانی، محمد علی یوسفی، ابراهیم میر، محمود یوسفی، سید حکیم بینش، نغمه مستشار نظامی، فاطمه عارف نژاد، سیده کبری حسینی بلخی، ام البنین بهرامی، زهره یوسفی، فاطمه ناظری، و صبا فیروزی حضور داشتند.

در ادامه شاعران مورد اشاره، اشعار زیر را در این‌نشست خواندند؛

علیرضا قزوه؛

گرت هوای ولا باشد از بلا مگریز

همیشه محو بلا باش از ابتلاء مگریز

چو ماه چنگ بزن بر سیاه پرده شب

از این شب این شب لبریز ماجرا مگریز

عصای معجزه ات را بکوب بر سر سحر

ز ناخدا مهراس و ز بی خدا مگریز

چو گردباد بگرد و سماع طوفان کن

چو بیدهای پریشان ز بادها مگریز

به روز حادثه از صوفیان غازی شو

بیا و مرد قدر باش از قضا مگریز

چراغ خیمه چو خاموش گشت باز مگرد

تو آمدی که بمانی ز کربلا مگریز

بیا و جوشن بی پشت بر تن خود پوش

ز خدعه‌های خوارج چو مرتضی مگریز

منافقان معاند تو را نظر نزنند

از این حضور گرامی به انزوا مگریز

نفیر گاو طلایی تو را نترساند

عذاب سامریان باش، از صدا مگریز

چراغ روشن امن یجیب را بفروز

اجابت است، اجابت، تو از دعا مگریز

عزیز هموطن من، عزیز هموطنم!

از این بهشت صمیمی به ناکجا مگریز

نه اژدهاست که کرم شب است اسرائیل

بر آر دستی و از این هزارپا مگریز

***
نغمه مستشار نظامی

در امتحان محبت، از ابتلاء مگریز

غریبگی مکن ای دل از آشنا مگریز

َدرین طریقت از آئین اولیا مگریز

"دلا! ز معرکه‌ی محنت و بلا مگریز!

چو گردباد، به هم پیچ و چون صبا مگریز! "

مترس از شب طوفان و از خزان مهراس

علی‌ست یار تو از بدر و نهروان مهراس

ز آستین ید بیضا نما عیان، مهراس

"توراست معجزه در کف، ز ساحران مهراس!

عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز! "

عصا فکندی و در دل نمانده صبر و قرار-

که جلوه گر شود اعجاز حیدر کرار

عنایتی کن و غم از دل جهان بردار

"تو موج غیرت و عزمی! ز بحر، بیم مدار!

حذر ز غرّش طوفان مکن! ز جا مگریز! "

شکوه طائر عرشی تو بال‌بسته مشو

مسافر سفر قاف باش و خسته مشو

ز ریسمان ولایت دمی گسسته مشو

"ز سست‌عهدی ایام، دل‌شکسته مشو!

نشانه باش چو پرچم! ز بادها مگریز! "

نشانه باش چو پرچم، در اهتزاز شکوه

سترگ و قله نشین همچو بیرقی بشکوه

مباد ثانیه‌ای بر دلت رسد اندوه

"چو صخره باش و مکن تکیه جز به دامن کوه!

به حق سپار دل خویش و از دعا مگریز! "

شب است و "وعده‌ی صادق" عجب شب قدری

که وعده داده شد از جانب گرانقدری

تو در میان خبرهای خوب، در صدری

"تو از تبار دلیران خیبر و بدری

چو ذوالفقار و چو حیدر بزن صلا! مگریز! "

به نام نامی یزدان صلا بزن چو امیر

به نام آل نبی عشق می‌شود تکثیر

ولایت علوی گشته است عالمگیر

"به نیشخند منافق، ز ره، کناره مگیر!

به زهرخند معاند، به انزوا مگریز"

مصاف آتش و عشق است، هم‌نوردی کن

"عماد" و "آرش" و "سجیل" باش و مردی کن

به راه خون شهیدان "شهاب‌"گردی کن*

"چو ره به قبله‌ی امن است، پایمردی کن!

خطا مکن! ز توهّم به ناکجا مگریز! "

دلا تو درّ خوشابی، درین صدف بنشین

امید، کشتی نوح است، لاتخف، بنشین

چنان کمان به مصاف عدو به کف بنشین

"چو تیر، راه هدف گیر و بر هدف بنشین!

ز کج‌روی به حذر باش و از خدا مگریز! "

دلا تو آینه‌ای جلوه‌گاه رحمان باش

به بزم زنده‌دلان، روح باش و ریحان باش

چراغدار ره کاروان ایمان باش

"امین خلق و امانت‌گزار یزدان باش!

به صدق کوش و خطر کن! ز مدعا مگریز! "

***

فاطمه عارف نژاد

از ابتلاء صف «قالوا بلی» چرا بگریزند؟

کجا سپاه «بلی‌گفته» از بلا بگریزند؟

به حرف بی‌خردان کی رها کنند هدف را؟

به اخم بی‌شرفان کی به انزوا بگریزند؟

عصا به دست برو سمت مار فتنه و جادو

که ساحران همه از بیم اژدها بگریزند

قسم به جاه سلیمانی‌ات که لشکر موران

به محض دیدن تو سوی ناکجا بگریزند

به وقت غرش طوفان نوح، طعمهٔ موجند

اگرچه قوم ستمگر به کوه‌ها بگریزند

بگو به دشمنِ بیچاره تا نیامده عباس

سوار اسب شده، بی سر و صدا بگریزند

که وقت معرکه و در دل چکاچک شمشیر

زمان نمی‌دهد آهنگ جنگ تا بگریزند

می‌آید از همه‌سو بانگ سرخ «أین تفرّون؟»

چطور می‌شود از انتقام ما بگریزند؟

***

سید مسعود علوی تبار

با یاد غم روی تو از غم نگریزیم

از معرکه محنت عالم نگریزیم

ما سوختگان دل به ره داغ تو دادیم

در راه تو از عالم و آدم نگریزیم

با داغ تو عهدی است که تا لحظه‌ی بهبود

از سوزش بی وقفه‌ی مرهم نگریزیم

گفتند دگر طاقت ما از همه طاق است

در قید وفاییم ز همدم نگریزیم

غمخانه دل دم به دم از عشق تو خون است

تا حشر دمادم ز تو یکدم نگریزیم

دانیم که هر تفرقه کار دگران است

در نقطه‌ی وحدت دگر از هم نگریزبم

از شش جهت ار بر سر ما تیغ ببارد

در صحنه بمانیم و چو رستم نگریزیم

***

سید سلمان عابدی (علی پور، جنوب هند)

دل تاب ندارد به خدا قصد ریا نیست

ای خامنه ای جز تو کسی رهبر ما نیست

تو مرجع تقلید و نمایندہ دینی

ای رهبر احرار کسی مثل شما نیست

امروز فقط خامنه ای عزت ما هست

کز هیبت او لرزہ بر اندام جهانی ست

***

کمیل کاشانی

تو اهل صحبت عشقی از آشنا مگریز

بسان آینه از صیقل و جلا مگریز

طبیب، نسخه صبر و امید پیچیده است

شفای توست همین دارو از دوا مگریز

بگیر در کف خود ذوالفقار غیرت و عزم

ز زخم تیغ حوادث چو مرتضی مگریز

اگر بلی به (الست بربکم) گفتی

بلا برای ولا هست از بلا مگریز

بقا اگر طلبی در فناء فی الله است

صفای باطن اگر خواهی از وفا مگریز

هزار بار اگر رفته‌ای دوباره بیا

از آستان کریمانه ی خدا مگریز

بر آستانه‌ی تسلیم سر فرود آور

قدر نوشته شده بر تو از قضا مگریز

مسیر پر خطر و ساحل است ناپیدا

خداست چونکه در این ورطه ناخدا مگریز

***

محمد مهدی عبداللهی

همیشه اهل ولا باش، از بلا مگریز

بنوش جام بلا را از ابتلاء مگریز

شهید باش و شهیدانه در دل میدان

به روز واقعه‌ی سرخ از قضا مگریز

عصای معجزه بردار و در میانه ی نیل

بپیچ در دل طوفان از اژدها مگریز

چقدر علقمه امروز در مقابل توست؟!

علم به دوش بگیر و به انزوا مگریز

صدای العطش کودکان غزه کنون

به گوش می‌رسد ای دوست، از صدا مگریز

به هوش باش امان نامه را امان ندهی

میان معرکه از بیم فتنه‌ها مگریز

بخوان که لشکر شیطان سقوط خواهد کرد

مبند دل به شیاطین به ناکجا مگریز

قسم به وعده‌ی صادق که قدس آزاد است

بیا و یکدم در اثبات مدعا مگریز

نماز در وسط صحن قدس شیرین است

در اقتدای شهیدان بزن صلا مگریز

ظفر از آنِ خداوند حیّ سبحان است

ز کدخدا مهراس از خدا خدا مگریز

چه خوب گفت امینِ قُلوبِ مَنْ والاه

"به حق سپار دل خویش و از دعا مگریز"

یقین که خَیرُالعمل با ولایت عشق است

از آستانه‌ی اولاد مرتضی مگریز

فرار کن به سوی کشتی نجات حسین

به روز حادثه از سمت کربلا مگریز

به پرچمی که بر آن حک شده ست نصرُالله

سوار می‌رسد از راه، بی هوا مگریز

***

جواد اسلامی

بگو مرا است خدا و از این و آن مهراس

اگر جهان به تو پیچید، از جهان مهراس

اراده کن"مَعِیَ رَبیَّ سَیَهدین" را

بزن به بادیه و لاتخف بخوان، مهراس

"عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز

تُراست معجزه در کف، ز ساحران مهراس"

ز سست عهدی اصحاب زور و زر مشکن

که سامری‌ست فراوان در این میان، مهراس

اسیر رخوت قوم "بنی‌بهانه " مشو

قدم به راه گذار و از امتحان مهراس

رجز بخوان و به حکم علی قدم بردار

به بدر و خیبر و صفین و نهروان مهراس

جهان به نام تو سوگند می‌خورد، برخیز

چنانکه رستم و آرش، بکش کمان، مهراس

***

ابراهیم میر

ای هرم عطش بر دل دریای سراب

قلاب ِ سوال ِ بر لب ِ نیل جواب

دریا به تلاطم و جهانی در خواب

موسی تو عصای خود بیانداز به آب

***

عمادالدین ربانی

حماسه ساز شو و سوی انزوا مگریز

تو پهلوان نبردی بزن صلا مگریز

خداست پشت و پناه تو از کسی مهراس

چه پشت‌گرمی خوبی‌ست از خدا مگریز

برو به جای زره جوشن کبیر بیار

بخوان به اسم خدا را و از دعا مگریز

نترس باش اگر مقتداست شیر خدا

میان معرکه از ترس گرگ‌ها مگریز

میار گردن کج در مصاف با کجرو

باییست پای حقیقت به ناکجا مگریز

چقدر حال فلسطین شبیه کرب و بلاست

حسین (ع) یکه و تنهاست از بلا مگریز

****

فرزانه قربانی

بزن بر لشکر دشمن که آسان می‌گریزد

و از طوفان الاحرار تو ویران می‌گریزد

تو هر جا "ما رمیتَ اذ رمیتَ"را بخوانی

به قرآن حزب شیطانی هراسان می‌گریزد

چنان تیغ تو می رقصد میان معرکه‌ها

که از ترس تو عمروعاص عریان می‌گریزد

عصای تو چه اعجازی درون سینه دارد

که فرعون هم به دریای خروشان می‌گریزد

بگو از قدرت سیلی دریایت بدانیم

چگونه صخره از امواج طوفان می‌گریزد

بدون شک تو بر حقی و جاویدانی ای مرد

که از تو جبهه‌ی باطل پریشان می‌گریزد

چه کردی تو که دنیای ابرقدرت هم اکنون

چنین با دلهره از مرد میدان می‌گریزد

***

احمد رفیعی وردنجانی

لبخندهای دلنشینش آسمانی ست

در هر نگاهش آسمانی مهربانی ست

پیداست راه عشق از هر رهنمودش

هر واژه‌ی گفتار نابش یک نشانی ست

حال حصیر زیر پای او گواه است

مثل علی (ع) دل کنده از دنیای فانی ست

در انتظار مهدی صاحب زمان است

همواره عطر گریه‌هایش جمکرانی ست

با نور، برخوردِ حقیقت ناشناسان

یک روز با خاکستر و روزی زبانی ست

ابلیس یک عمر است در نابودی نور

با این جماعت سخت در حال تبانی ست

ناکام می‌ماند ولی در نقشه‌هایش

وقتی که دست دوست در یاری رسانی ست

لب تر کند وقتی امام عشقبازان

کار تمام عاشقانش جانفشانی ست

با هرچه دشمن خوست از عشقش شود کم

دل‌های ما یک لحظه هم از او جدا نیست

***
محمد علی یوسفی

عصا افکنده آن پیر و دوباره

عصای موسوی اعجاز کرده

به سوی مسجدالاقصی، فلسطین

عبور از نیل را آغاز کرده

به یمن «وعده صادق» عصایش

ز دشمن خواب و راحت را ربوده

همان دشمن که گویا قهرمانی

رقیبش یا هماوردش نبوده

عصا در دست آن روشن ضمیری است

که با خود بیرق الله دارد

هراسش نیست از یاران فرعون

سپاه عشق را همراه دارد

به اسرائیلی غاصب بگویید

زمان مرگتان گویا رسیده

بترسید از خروش رهبر ما

که شمشیر از غلاف خود کشیده

بود سیدعلی تا رهبر ما

گریز از حمله دشمن نداریم

بود مکر خدا بالاترین مکر

هراس از بیم اهریمن نداریم

***
سیده کبری حسینی بلخی (افغانستان)

امت ما را چه بیم از فتنه و شور شر است

نوح ما را در دل طوفان هستی رهبر است

آسمان و ماه را دور سرش پیچیده است

چفیه‌اش بر گردن ما خط و راه و مسطر است

در کلامش حکمت سقراط و لقمان، گشته جمع

آنچه بارد از لبش انگار در و گوهر است

رویش سبزینه و فرمان باران برلبش

گوش شیطان ازصدای رعد وار او کر است

از شجاعت‌های او در جیش دشمن گفت‌وگوست

مدح یاران در حدیث دیگران شیرنتر است

غرق در نور است روی مثل ماه کاملش

مصطفی زادی که از نسل بتول و حیدر است

بی محابا می‌زند بر قلب کفار زمان

خصم می‌ِداند چه نسبت بین او با صفدراست

***

سارا عبداللهی فر

در مسیر عشق بالیدن گرفت

با هزاران شوق تابیدن گرفت

این دل و جانم پی فرمان او

بی بهانه چون سراییدن گرفت

هر زمان با شور و پرواز و سما

لابه‌لای واژه چرخیدن گرفت

در خروشی بی امان از جمله‌ها

با پیام رهبرم سامان گرفت

شد ردیف بیت‌های بی شمار

شعر شد این بغض باریدن گرفت

کد خبر 6089566 زینب رازدشت تازکند

دیگر خبرها

  • دهه هشتادی‌ها نسل پیشران تمدن‌ساز هستند
  • شهید «مطهری» طراح اندیشه تمدن نوین اسلامی است
  • امام رضا، محل وفاق تمام مسلمانان جهان است
  • امام رضا (ع) محل وفاق تمام مسلمانان جهان است
  • امنیت حاکم بر هرمزگان ناشی از وحدت شیعه و سنی است
  • شعر و ادب پارسی دومین زبان جهان اسلام است
  • مشکلات جهان اسلام در نتیجه عدم توجه به توصیه های علمای جهان اسلام است/ هدف صهیونیسم بین الملل ایجاد فاصله میان کشورهای اسلامی است
  • جمهوری اسلامی ایران؛ پرچمدار تقریب/ مسئله فلسطین اولویت اول جهان اسلام است
  • اقتدار جمهوری اسلامی تکیه گاهی برای آزادی خواهان جهان است
  • 200 روز سکوت در مقابل جنایت صهیونیست‌ها مایه شرمساری بشریت است